سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به من میگفت ساک میبندی


 به من میگفت ساک میبندی
 خندیدم

از داخل ساک صدا می آمد خواستم ببینم چیزی تو ساکه
 فکر میکرد
 اگر ساک ببندم جایی برای رفتن دارم
 نمیدانست ساک من بود
 زندگی من بود
 ساک میخواستم چه کار
 ولی ساکم را به دستم داد
 با کاسه ای آب و قرآنی راهیم کرد
 راهی شدم

راهی نشدم بلکه :

 راهی شدم برای عبور از زندگی
 آری خودم راه شدم
 تمام شد
 تمام شد
تمام شد